عسل عشق ماعسل عشق ما، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

عسل ؛ دنیای مامان

یازده ماهگی

گل نازم روزها یکی پس از دیگری به پایان می رسند...  می بینی؟! دست در دستان تو  تمام راه را رفتيم. شنیدم کسی میگفت: چشمانت را ببند! اعتماد کن... به قیمت تمام روزهای رفته چشم هایــم را بستم...اعتماد کردم...! روزی... چشمانم را باز کردم؛ چیزی به نام " عشـــــق "در راهِ همپا شدنِ با تو ديدم  چشم تیله ای من نمیدانی چه روزهایی را با شوق دیدار چشمان تو سرکردم همانطور که قبل از آمدن تو رویایش را در سر پرورانده بودم و چه شبهایی را به شوق باز شدن دوباره چشمان تو به دنیا روز میکنم .. میبینی ؟من هرروز بیشتر عاشق آن چشمان نازنینت میشوم ..آخر هیچکس اینطور عاشقانه ...
23 دی 1393

دایی عرفان جونم ؛ تولدت مباااارک

آرزویم این است دلت خوش باشد نرود لحظه ای از صورت ماهت لبخند نشود غصه دمی نزدیکت لحظه هایت همه زیبا باشند از خدا می خواهم که تو را سالم و خوشبخت بدارد همه عمر و نباشی دلتنگ. عرفان عزیزم ششم دی ماه  سالروز تولدت را با آسمانی پر از ستاره های چشمک زن با دشتی پر از شقایق ها و با آرزوی موفقیت برای تو به تو تبریک میگویم . . . گل من تولدت مبارک ...
4 دی 1393

زمستانه

    آهاااای زمستان حواست جمع باشد دور تو و شاعرانه هایت خط خواهم کشید اگر با آمدنت او حتی یک سرفه کند....   عسل مشهدی در سبد خرید که در نهایت لباس های صورتیشوانتخاب کرد و مامانجون(بابا)اونو براش خرید عروسک یکی یه دونم ساعت سه نصفه شب و عسل درحال گشت و گزار شبانه آشپز کوچولو در حال نظارت بر غذا درست کردن مامان و ناخنک زدن ...
2 دی 1393

هندونه شیرینم ؛ یلدایت مبارک

ثانیه ها را دوست دارم... صدای قدمهایشان را صدای سکوت بلندشان را حتی گرد و غبار یکی شدنشان را !! وشوخی های جدیشان را!! آن هنگام که کتاب عمر را می نگارند. دخترم ...نازنینم ... ثانیه ها همیشه هستند اما همین که رفتند ... برای همیشه رفته اند انچه مانده نقشی است که بر دل ها زده اند دردانه ی قشنگم ثانیه ها به قدر یک لبخند کوتاهند و به قدر یک لبخند با ارزش همه ؛ ثانیه ها را دوست دارند حتی شب و روز! که در کشاکش ثانیه ها به یلدا رسیده اند! شاید هم یلدا فرشته ی مهربان...
1 دی 1393
1